کلینیک خدا
اثر : احمد شاملو
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم …
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج ۴۰ درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود … و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم. بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم …
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم. زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم …! خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم: هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم . هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم. زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:
رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،
لبخندی به ازای هر اشک ،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا .
جمله نهایی :
عیب کار اینجاست که من ” آنچه هستم ” را با ” آنچه باید باشم ” اشتباه می کنم ،
خیال میکنم آنچه باید باشم هستم، در حالیکه آنچه هستم نباید باشم .
* * * * * * * * * * * * * * * * *
چراغ سبز
اثر قیصر امین پور
چراغ راهنما قرمز میشود. ترمز میكنیم و پشت چراغ قرمز میایستیم.
در همین لحظه چند پرنده از روی سیمهای برق بالای سر ما برمیخیزند، بال زنان از چراغ قرمز رد میشوند و به طرف دیگر خیابان میروند.
چرا پرندهها چراغ قرمز را رعایت نمیكنند؟
اما پرندهها كه ماشین نیستند!
آیا تنها ماشینها و قطارها و كشتیها و هواپیماها چراغ راهنما دارند؟
چرا «باد» كه میآید بدون توجه به چراغ راهنما از چارراهها میگذرد؟
چرا وقتی كه «سیل» میآید هیچكدام از قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمیكند؟ از كوچهها و خیابانها و چراغ قرمزها رد میشود. همه چیز را خراب میكند و خیابانهای جدید میسازد؟
اما سیل و باد كه ماشین نیستند تا پشت چراغ قرمز، ترمز كنند و به احترام قانون بایستند! آیا آنها هیچ قانونی را رعایت نمیكنند؟
نه! فكر میكنم آنها هم هر كدام برای خودشان قانونی دارند و چراغ راهنمای خودشان را رعایت میكنند!
مثلاً روزها كه چراغ زرد آسمان روشن میشود، پرندگان به پرواز درمیآیند، و غروب كه چراغ آسمان قرمز میشود به آشیانه باز میگردند.
پروانهها هم وقتی كه چراغ چمن سبز میشود به پرواز درمیآیند و هنگامی كه به چراغ قرمز چمن میرسند، توقف میكنند.
چراغ درختان كه زرد و قرمز میشود، پاییز از چارراه فصلها میگذرد.
خلاصه ماشینها، آدمها و پرندگان و همه موجودات برای خودشان قوانین راهنمایی دارند.
اما آیا قوانین راهنمایی برای ماشینها و آدمها یكسان است؟
نه! ماشینها همیشه باید قوانین راهنمایی را رعایت كنند ولی آدمها كه ماشین نیستند تا در همه جا این قوانین را رعایت كنند!
زیرا زندگی تنها یك خیابان نیست كه سر همه چارراههای آن چراغ راهنما گذاشته باشند و جایی مخصوص عابر پیاده خط كشی كرده باشند.
زیرا بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً آسفالت نشده است. بلكه جادهای است سنگلاخ و پرپیچ و خم و پر از دره و پرتگاه.
زیرا در بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً جادهای پیدا نیست.
زیرا در بعضی از راهها فقط یك جای پا، جاده را نشان میدهد.
زیرا در بعضی از جاها حتی جای پایی هم پیدا نیست . و ما اولین رهگذر آن راه هستیم. كه جای پای ما جاده را میسازد.
زیرا در بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً راه عبور نیست. بلكه كوهی است كه باید با چنگ و دندان از صخرههای سخت و عمودی آن بالا رفت.
در چنین چهارراههایی هیچ چراغ راهنمایی نیست، به جز چراغی كه در دلهای ما روشن است.
در چنین راههایی اگر ناگهان چراغ قرمز خون، به علامت خطر روشن شود، آیا باید بایستیم و از رفتن بمانیم، یا خطر كنیم و پیش برویم، تا چراغ سبز را برای دیگران روشن كنیم؟
در همین فكرها هستم كه ناگهان چراغ راهنما پیش روی ما سبز میشود؛ به راه میافتیم.
برگرفته از کتاب :( بی بال پریدن )
داستان و مطلب های متفاوت ...
ما را در سایت داستان و مطلب های متفاوت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mani-2015o بازدید : 206 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:14