سرانجامی نو

ساخت وبلاگ

بیامد سروش خجسته دمان

مزن گفت کاو را نیامد زمان

همیدون شکسته ببندش چو سنگ

ببر تا دو کوه آیدت پیش تنگ

به کوه اندرون به بود بند او

نیاید برش خویش و پیوند او

بیاورد ضحاک را چون نوند

به کوه دماوند کردش ببند

به کوه اندرون جای تنگش گزید

نگه کرد غاری بنش ناپدید

فرو بست دستش به آن کوه باز

بدان تا بماند به سختی دراز

بیا تا جهان را به بد نسپریم

به کوشش همه دست نیکی بریم

نباشد همی نیک و بد پایدار

همان به که نیکی بود یادگار

همان گنج و دینار و کاخ بلند

نخواهد بُدن مر تو را سودمند

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت آن نیکویی

تو داد و دهش کن ، فریدون تویی

فردوسی

داستان و مطلب های متفاوت ...
ما را در سایت داستان و مطلب های متفاوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mani-2015o بازدید : 256 تاريخ : جمعه 23 آبان 1399 ساعت: 18:46