شب عید نوروز بود و موقع ترفیع رتبه. در اداره با هم قطارها قرار و مدار گذاشته بودیم که هرکس، اوّل ترفیعِ رتبه یافت، به عنوان ولیمه کباب غاز صحیحی بدهد، دوستان نوش جان نموده، به عمر و عزّتش دعا کنند. زد و ترفیع رتبه به اسم من درآمد. فوراً مسئلهٔ میهمانی و قرار با رفقا را عیالم که به تازگی با هم عروسی کرده بودیم، در میان گذاشتم. گفت: «تو شیرینی عروسی هم به دوستانت ندادهای و باید در این موقع درست جلوشان در آیی، ولی چیزی که هست چون ظرف و کارد و چنگال برای دوازده نفر بیشتر نداریم یا باید باز یک دست دیگر خرید و یا باید عدّهٔ میهمان بیشتر از یازده نفر نباشد که با خودت بشود دوازده نفر.» گفتم: «خودت بهتر میدانی که در این شب عیدی مالیّه از چه قرار است و بودجه ابداً اجازهٔ خریدن خرت و پرت تازه نمیدهد و دوستان من هم از بیست و سه چهار نفر کمتر نمیشوند.» گفت: «تنها همان رتبههای بالا را وعده بگیر و مابقی را نقداً خط بکش و بگذار سماق بمکند.» گفتم: «ای بابا، خدا را خوش نمیآید. این بدبختها سال آزگار یکبار برایشان چنین پایی میافتد و شکمها را مدّتی است صابون زدهاند که کباب غاز بخورند و ساعت شماری میکنند. چطور است از منزل یکی از دوستان و آشنایان یک دست دیگر ظرف و لوازم عاریه بگیریم؟» با اوقات تلخ گفت: «این خیال را از سرت بیرون کن که محال است در میهمانی اوّل بعد از عروسی بگذارم از کسی چیز عاریه وارد این خانه بشود؛ مگر نمیدانی که شکوم ندارد و بچّهٔ اوّل میمیرد؟» گفتم: «پس چارهای نیست جز اینکه دو روز مهمانی بدهیم. یک روز یک دسته بیایند و بخورند و فردای آن روز دستهای دیگر.» عیالم با این ترتیب موافقت کرد و بنا شد روز دوم عید نوروز دستهٔ اول و روز سوم دستهٔ دوم بیایند. اینک روز دوم عید ا, ...ادامه مطلب
قديمي ترين کتابي که به نثر پارسي دري به جاي مانده است رساله اي است در احکام فقه حنفي تصنيف حکيم ابوالقاسم بن محمد سمرقندي که به خط محمد بن محمد حافظي معروف به خواجه پارسا استنساخ شده است اين رساله که فقط يک نسخه قديمي (و يک رونوشت آن) به جاي مانده است از مقدمه شاهنانه ابومنصوري هم که معمولاً به عنوان قديم ترين اثر باقي مانده نثر فارسي شمرده مي شود قديم تر است که تاريخ تأليف آن را حدود 315 هجري يعني قريب 35 سال پيش از تأليف شاهنامه ابومنصوري شمرده اند.در خبر است که عيسي ـ عليه السلام ـ مناجات کرد و گفت : «يا رب دوستي از دوستان خود به من نماي» حق تعالي ـ فرمود: به فلان موضع رو، آنجا رفت، مردي ديد در ويراني افتاده گليم بر پشت، آفتاب بر وي عمل کرده و سياه شده، و از دنيا با وي چيزي ني ـ باز مناجات کرد: يا رب دوستي ديگر با من نماي» خطاب رسيد« به فلان موضع ديگر رو.» آنجا رفت، کوشکي ديد بلند و درگاهي عظيم. خادمان و حاجبان بر آن در ايستاده، به رسم ملوک او را در کوشک درآوردند با اعزاز و اکرام، و خواني به رسم ملوک پيش او بنهادند و انواع طعامها. دست باز کشيد، خطاب رسيد: «بخور که او دوست ماست» گفت: «يا رب يک دوست بدان درويشي و يک دوست بدين توانگري؟» فرمان آمد که «يا عيسي، صلاح آن دوست و درويشي است؛ اگر توانگرش داريم، حال دل او به فساد آيد، و صلاح اين دوست در توانگري است، اگر او را درويش داريم، حال و دل او به فساد آيد. من به احوال دلها، بندگان داناترم.»(برگزيده نثر فارسي دوره هاي سامانيان و آل بويه فراهم آورده دکتر محمد معين، ص 4-2)شیخ را گفتند: «فلان کس بر روی آب میرود.» گفت: «سهل است، بزغی و صعوه ای نیز برود». گفتند :«فلان کس در هوا پرد.» گفت:«مگسی و زغنهای میپرد.» گفتند: «فلان کس در , ...ادامه مطلب
زندگی نامه شهریار سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار بهسال ۱۲۸۵ در شهر تبریز متولد شد. وی در روزهای آخر عمر بهدلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به , ...ادامه مطلب