داستان و مطلب های متفاوت

متن مرتبط با «کنون» در سایت داستان و مطلب های متفاوت نوشته شده است

کنون رزم سهراب رستم شنو - دگرها شنیدستی، این هم شنو

  • یکی داستان است پر آب چشم * دل سنگ از رستم آید به خشماگر تند بادی برآید زگنج * به خاک افگند نارسیده ترنجستمگاره خوانیمش ار دادگر * هنرمند گوییمش ور بی هنراگر مرگ دادست، بی داد چیست * زمرگ همه بانگ و فریاد چیستبدین پرده اندر ترا راه نیست * بدین راز جان تو آگاه نیستهمه تا در آز رفته فراز * به کس در نشد این در آز بازبرفتن اگر بهتر آیدت جای * گر آرام گیری بدیگر سراینخستین بدل مرگ بستایدی * دلیر وجوان خاک نیساودیاگر آتشی گاه افروختن * بسوزد عجب نیست از سوختنبسوزد چو در سوزش آید درست * چو شاخ نو از بیخ کهنه برستدم مرگ چون آتش هولناک * ندارد ز برنا و فرتوت باکجوان را چه باید به گیتی طَرب * که نی مرگرا هست پیری سببدرین جای رفتن بجای درنگ * بر اسپ قضا گر کشد مرگ تنگچنان دان که دادست بیداد نیست * چو داد آمدست جای فریاد نیستجوانی و پیری به نرد اجل * یکی دان چو دین را نخواهی خللدل از گنج ایمان گر آگنده * ترا خامشی به که تو بندهپرستش همان پیشه کن با نیاز * همان کار روز پسین را بسازبرین کار یزدان ترا کار نیست * اگر دیو با جانب انبار نیستبگیتی درین کوش چون بگذری * که انجام اسلام با خود بریکنون رزم سهراب گویم درست * از آن کین کو با پدر چون بجستصوت خوانش بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها